به نام دوست

 

 

روزهای زندگی"روزهای زندگی" شیخ طادی رو دیدم و اگرچه فیلم متوسطی به نظرم اومد اما از زایندگی ایده های دفاع مقدس خوشحال شدم و البته مسلما جنگ ما این قدر برکت داشته که سینمای دفاع مقدس حالا حالاها بالنده باشه.

اما یه نکته ای که برام جالب بود این بود که اگرچه ده دقیقه ای دیر رفتم توی سالن سینما اما هیچ چیزی رو از دست ندادم! واقعا توی اون ده دقیقه یه ربع فیلم هیچ حرف خاصی نزده بود که نشنیدنش مخاطب رو گیج کنه. اولش فکر کردم بذارم و سانس بعدی رو برم. بعد که بالا پایین کردم دیدم دیرم میشه و رفتم داخل. حالا با خودم میگم اگه ده دقیقه اول "روزهای زندگی" رو قیچی کنیم چی میشه؟

فکر میکنم علتش نقش کمرنگ "قصه" باشه. قصه باید آغاز و پایان مشخصی داشته باشه و نشه هر جایی تمومش کرد. حالا هر چی قصه کمرنگ تر بشه و "موقعیت" جاش رو بگیره، جای آغاز و پایان تغییرپذیرتر میشه.

روزهای زندگی هم همین طوری شده و خود شیخ طادی هم که از روند نوشتن فیلمنامه ش میگه معلوم میشه که از یه موقعیت فقط خوشش اومده و بی خیال یه قصه جذاب شده. یه جا که دقیقا گفته "داستان های شخصیت محور معمولا جذاب تر از فلیم های قصه محور هستند." خب روزهای زندگی اون قدرها هم شخصیت محور نیست و اصلا مگه این زوج پزشک وسط این مخمصه چقدر میتونن محور قرار بگیرن؟ خلاصه حیف دفاع مقدس با اون همه قصه ای که توش هست که کارگردان ها بهش بی توجهی بکنن. آقای شیخ طادی گفته وقت داستان خوندن نداره ولی خیلی با رزمنده ها صحبت کرده. اون آدما نمیتونن کارگردان رو به یه قصه برسونن. دور شدن از سینمای قصه گوی دفاع مقدس با نمونه های مثل "مزرعه پدری" خدابیامرز ملاقلی پور و "دوئل" درویش و دیگران واقعا حیفه.

من که شکارچی شنبه رو ندیده م اما "ناصر هاشم زاده" گفته این کار شیخ طادی نسبت به کارای خودش خوبه ولی فیلم درجه یکی نیست. خب آدم افسوس میخوره که فیلمی که دیپلم افتخار جشنواره فجر رو گرفته فیلم درجه یکی نیست. من میگم علتش اینه که کارا در طول هم نیستن و در ادامه هم نیستن. کارگردان اومده فیلم دفاع مقدس ساخته بدون این که موقعیت کلی سینمای دفاع مقدس رو در نظر بگیره و از همه فیلمای قبلی یه نتیجه بگیره. یه چیز دیگه که آدمو ناراحت میکنه اینه که فیلم از روی خالی بودن صحنه رقابت جایزه بگیره که هاشم زاده به این هم اشاره کرده. خلاصه مونده یم از این جایزه ها خوشحال باشیم یا ناراحت!

"سیب و سلما"ی آقای هاشم زاده هم دیدن داشت. میگیم کارگردانی بهمنی بد اما واقعا چطور ممکنه یه نویسنده راضی بشه فیلمنامه دینی رو این قدر ساده و سهل انگارانه تعریف کنه. واقعا سیب و سلما فیلم افتضاحی بود که به هیچ عنوان نباید نماینده سینمای دینی مطرح بشه. کاملا طبیعی بود که ما با دوستان در تمام مدت فیلم توی فکر یه قرار با سلما باشیم که حالی ببریم! وسط این فیلم میشه با خیال راحت برید دستشویی یا یه نخ سیگار بکشید و به یکی دو تا از دوستان زنگ بزنید و برگردید. هیچ اتفاقیسیب و سلما نیفتاده. شخصیت منگل مانند فیلم در تمام این مدت مشغول خجالت کشیدن از سلما خانومه. آخه داستان این قدر ساده و سر راست؟! آخه شخصیت مذهبی این قدر شوت و کلیشه؟!

 

 


 

 

 بعد از این یادداشت دوباره با دوستان کاف رفتیم و فیلم رو دیدیم. باید این چند تا نکته رو اضافه کنم:

- بیست دقیقه اول فیلم به نظرم قوی ترین بخش فیلمه. فضای بیمارستان صحرایی خیلی خوب دراومده. درگیری ها خیلی خوب دراومده. نتیجه مصاحبه هایی که شیخ طادی گفته بود با رزمنده ها و پرستارا کرده واقعا توی نیمه اول فیلم پیداس. حتی ماساژ دادن قلب با دست هرچند عجیبه ولی شدنیه و خیلی خوب اومده. ساکشن کردن با دهن هم عالی بود!

- بازی پرویز پرستویی در نقش یک نابینا در "بیدمجنون" رو بذارید کنار بازی فرخ نژاد در این فیلم و فاصله ی کهکشانیشون رو دریابید. حرکت های سر فرخ نژاد و قدم برداشتنش خیلی تابلو بود. پرستویی گفته بود برای بازی در بیدمجنون یه مدت در جمع روشندلان زندگی کرده. فرخ نژاد چی؟ بازی فرخ نژاد همون بازی متوسط همیشگیش بود و کارگردان نتونسته بود چندان بازی تازه ای ازش بگیره.

- صحنه هایی که خانم دکتر با پتو از پناهگاه میاد بیرون هر دو باری که تماشا کردم حالم رو به هم زد. دو تا رفیقم که روی صندلی دو طرفم نشسته بودن به محض دیدن این صحنه با هم گفتن "مثل کبک میمونه!" یعنی اگه هنگامه قاضیانی پتو بندازه روی سرش عراقی ها نمی بیننش؟! البته واقعا سیمرغ حق خانم قاضیانی بود.

- ما تقریبا هر بار که رفتیم راهیان نور راوی ها با غصه میگن چرا توی این فیلما عراقی ها رو احمق و دست و پا چلفتی نشون میدن. عراقی ها آدمای تر و فرز و زرنگی بودن که جنگیدن باهاشون کار ساده ای نبود. حالا بعد از این همه سابقه سینمای دفاع مقدس آقای شیخ طادی میاد دقیقا بر اساس همون کلیشه عراقی هاشو میسازه.

- شخصیت سامان هم به عنوان یه پزشک پولدار و ترسو خیلی کلیشه ای و شعاری شده. آخه شخصیت که این قدر تابلو و صریح حرفاشو داد نمیزنه!

- با همه این حرفا من بازم از شیخ طادی به خاطر ذات ساختن این فیلم تشکر میکنم. گفته فقط یه تانک و یه نفربر داشته ولی صحنه واقعا القا میکنه که صحنه پر از تانکه. گفته چهارصد تا هنرور میخواسته که صد تا بهش داده ن. خلاصه دمش گرم.