سووشون




به نام دوست



شبهای تیر ماه، خوابیده روی تخت خوابگاه بهداری ف پش ق نزسا، در حالی که هندزفری موبایل را گذاشته م توی گوشم و یک دلم به داستان سووشون است و یک دلم نگران این که مبادا در بهداری را بزنند و مریض بیاید یا افسر نگهبان سر برسد...




سیمین از جزیره سرگردانی رفت!

 

به نام دوست

 

 

 

 

انقلاب به شیوه شیراز (در خانه کتاب اشا)

تاملی بر نگاه سیمین دانشور به انقلاب

 

 

 

این مطلب رو چند ماه پیش که هنوز سرباز بودم نوشتم و بعد کامل ترش کردم و دادم به حسام مطهری که اگه مناسب بود توی سایت اشا کار کنه.

وبلاگم هم که یه مدت تعطی بود و فعلا هم حال و روز خوبی نداره گفتم با انتشار دوباره این مطلب یه حالی به وبلاگم بدم.

دو روز از درج دوباره این مطلب میگذره و امروز خبر درگذشت سیمین دانشور رو خوندم.

احساس عجیبی دارم.

فکر می کنم تا کسی به شکل زیر در نیاد نمی تونه چیزی از انسان و رمان و تاریخ و این حرفا بگه و انگار که حرفای من هم یه مشت مزخرف بوده ن.

 

 

سفر از جزيره سرگرداني

 

 

 

اون شبا و روزایی که توی آسایشگاه بهداری سه تا رمان سیمین دانشور رو می خوندم خیلی برام شیرین و لذت بخش بودن و فکر میکنم توی این نقدی که نوشتم یه کم تندروی کرده م و قدرنشناسی در حق این پیرزن که حقی بر گردن ادبیات ما داره.

 

 

 

 

سنگ مزار سيمين دانشور در قطعه هنرمندان بهشت زهرا