کوچ پروانه های مونارک!
به نام دوست
من میگم: میگوئل من گاهی فکر میکنم این همه سال داشتم خودم را در تنهایی فرو می بردم در حالی که فکر میکردم دارم خودم را در زیبایی فرو میکنم.
میگوئل میگه: زیبایی همون تنهاییه!
من میگم: چه قشنگ گفتی!
میگوئل میگه: و تو این همه سال هی داشتی خودت را تنهاتر میکردی. هر چی بیشتر از زیبایی سر در بیاری بیشتر تنها میشی.
من میگم: کاش میشد مثل پروانه های مونارک مهاجرت کنم برم تا کیلومترها دورتر.
میگوئل میگه: پروانه های چی؟!
من میگم: پروانه های مونارک!
میگوئل میگه: چی هستن؟!
من میگم: همون مدل پروانه های قشنگی که شکلشون از همهء پروانه ها معروف تره.
میگوئل میگه: آهان!
من میگم: سالایی که من دبیرستانی بودم شبکه 4 آخرای شب یه برنامهء کوتاه پخش میکرد به نام نیلوفر آبی. آهنگای قشنگ را میذاشتن روی تصاویر زیبا. اولین "نماهنگ"هایی بود که تلویزیون داشت نشون میداد. اولین بار ملودی معروف رومئو و ژولیت را اونجا شنیدم. من که تازه داشتم از "زیبایی" در عالم موسیقی سر در میاوردم عاشق همین برنامهء "نیلوفر آبی" بودم. ضبط صوت توی میز تلویزیون دکل بود. یه کابل کشیده بودم از تلویزیون به ضبط و ساعت یازده و نیم شب که میشد آماده بودم به محض این که لوگوی "نیلوفر آبی" را نشون بده بزنم صدای تلویزیون ضبط بشه.
میگوئل میگه: با این کارا داشتی هی خودت را تنهاتر میکردی!
میگم: آره میدونم اما میخوام تو این حرفام را با جزئیاتش گوش بدی. ببین دکمه PAUSE ضبط را میزدم بعد دکمه های PLAY+REC را میزدم. متوجهی؟! یعنی در این حد دقیق بودم در ضبط کردن آهنگا. بعد از حدود یک سال یه نوار تقریبا ضبط کرده بودم که همهء آهنگاش آهنگای نیلفر آبی بودن و من اصلا نمیدونستم آهنگسازاشون کیا هستن.
میگوئل میگه: خب؟! پروانه های مونارک چی شدن؟!
میگم: یکی از این نماهنگا خیلی قشنگ بود. دربارهء مهاجرت پروانه های مونارک بود. خیلی شاعرانه درستش کرده بودن. اول یه دونه پروانهء مونارک را نشون میداد که توی جنگل از درخت آویزون بود. بعد اون یه دونه از درخت جدا میشد و پرواز میکرد. مرسید به دومی. بعد با هم پرواز میکردن و پروانه سوم هم از درخت جدا میشد. و بعد همین طوری ده تا ده تا و صد تا صدتا پروانه های مونارک که تموم زمستون را از شاخه درختها آویزون مونده بودن و خواب زمستانی راحتی کرده بودن بیدار میشدن و جدا شدنشون از شاخه های درختها مثل ریزش آبشار بود. آآآآآه... آبشار پروانه های مونارک!
میگوئل میگه: چقدر قشنگ و رویایی!
من میگم: بعد اون همه پروانه های مونارک میومدن به سمت شهر. یعنی مهاجرت بزرگ خودشون را شروع میکردن و در مسیر مهجرت میرسیدن به شهر بزرگ و دودگرفته با برجای کثیف خاکستری و ورودشون حال و هوای شهر را عوض میکرد. چقدر قشنگ بود اون صحنه ها. و اون موزیک.
میگوئل با هیجان میگه: خب آهنگش را پیدا میکردی!
من با خوشحالی میگم: یکی از سعادتهای زندگی دنیوی من اینه که بعدن توی نوارخونهء عجیب و خاک گرفتهء انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند این آهنگ را پیدا کردم. توی یکی از نوارهای کیتارو بود و من اگرچه متعجب بودم (چون اصلا سبک کار به آهنگای کیتارو نمیخورد) اما فکر میکردم که اون ساخته.
میگوئل میپرسه: حالا کیتارو ساخته بود؟!
من میگم: نه، همین چند وقت پیش به برکت اپلیکیشن SOUND HOUND فهمیدم آهنگ مال یه گروهی به نام NIGHT NOISE هستش. ولی عجب شاهکاریه!
میگوئل مشتاق میگه: داریش بذاری گوش بدیم؟
من آهنگ را براش روشن میکنم و میگم اسمش هست "صبح در مادرید" و در واقع ربطی به کوچ پروانه های مونارک نداره. اما برای من اسم این آهنگ چیزی نیست جز: "کوچ پروانه های مونارک". خیلی قشنگه میگوئل! خیلی! این قدر قشنگه که من حیفم اومد این قدر زود تموم بشه و برداشتم خودم ریمیکسش کردم. طوری که تا فلوت داره برای آخرین بار جمله را میزنه باز ویولن میاد روش و آهنگ دوباره ادامه پیدا میکنه.
میگوئل میگه: چقدر طرح بالهاشون عجیب و قشنگه!
من نجواگونه میگم: با این که در نگاه اول خیلی ساده به نظر میرسه!
یک دقیقه دو تایی با هم غرق در موسیقی و طرح بالهای پروانه های مونارک میشیم.
بعد من میگم: کل اینترنت را زیرورو کردم که اون کلیپ را پیدا کنم. فکر میکردم این موسیقی از اول برای اون نماهنگ ساخته شده اما هیچی پیدا نکردم. کلی توی نشنال ژئوگرافی و یوتیوب گشتم و چیزی پیدا نکردم الا چند تا نما که میدونستم توی اون کلیپ هم بود اما خیلی کوتاه بود. عوضش کلی دربارهء زندگی پروانه های مونارک اطلاعات به دست آوردم.
میگوئل میگه: خب یه کنفرانس بده ببینم.
من میگم: حالا نه در اون حد اما این را فهمیدم که این پروانه ها که ترجمهء اسمشون میشه "شاه پروانه" توی مکزیک زندگی میکنن. هر پروانه مونارک در طول زندگیش یه مهاجرت بسیار طولانی بر فراز امریکا انجام میده و میره تا مرز کانادا و ایالات متحده. گاهی هم از مسیرشون منحرف میشن به سمت شرق و از واشنگتون سر در میارن. اما نکته جالب اینجاس که مردم مکزیک چقدر این پروانه ها را دوست دارن و تمام سال منتظر بازگشت پروانه های مونارک میمونن. بازگشت پروانه های مونارک برای مردم مکزیک آغاز یه جشن و پایکوبی حسابیه.
میگوئل میگه: حیف!
من میگم: چرا حیف؟!
میگوئل میگه: من با این که اسمم میگوئله اما هیچ وقت مکزیک را ندیده م.
من میگم: حسرت دیدن مکزیک به دل تو میمونه. حسرت دیدن یه پروانه مونارک به دل من. چند تا صبح وقتی خورشید تهران داشت طلوع میکرد هی به افق نگاه کردم و منتظر شدم اما دریغ از یه دونه پروانه مونارک!