شگفتی در برابر "برادران کارامازوف" یک امر طبیعی است!
برادران کارامازوف
واقعا نمیدانم این داستایوسکی کیست! یک نابغهی داستاننویسی؟ یک فیلسوف اگزیستانسیالیست؟ یک دیوانه؟
فقط این را میدانم که لذت خواندن رمانهایش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. آن از "قمارباز" که تمام یک فرهنگ و گوهر یک قوم بزرگ را در گیرودار یک نوع قمار به نام رولت روایت میکند و تازه این همهی ماجرا نیست و آن کنار آدمها داستان خودشان را دارند و دور این میز رولت هر لحظه ممکن است معادلات تغییر کند و این دقیقا شبیه آدمهای داستان است که هر لحظه ممکن است یک مسخرهبازی از خودشان دربیاورند.
"برادران کارامازوف" هم یک رمان به شدت فلسفی است که نیروهای بزرگ معنابخش به زندگی انسان در جسم این سه برادر تجسم مییابند و با هم به بحث و حتی جدل و حتی جنگ میپردازند. آلیوشا که مهمترین نقش را بین آنها دارد تجسم معصومیت و ایمان انسان دین دار و معتقد مسیحی ارتدوکس است که در برخورد با برادرانش روحش متلاطم میشود و به سمت پرتگاه میرود. دیمیتری تجسم عشق شهوتآلود و گناه رنگ است که حاضر است روح معشوقهی خود را با خیانت و هرزگی آزرده کند. و ایوان هم تجسم انسان علمزده و علمگرای مدرن است که از سویی دیگر ایمان خود به غیب را از دست داده و به عشق هم ایمانی ندارد. خود فئودور کارامازوف هم که پدر این سه برادر عجیب است تجسم کامل "انسان دیوانه و طماع" است. طماع را تنها به معنی طمع پول نگیرید. درست ترش طمع زندگی است در همه جنبههای حیوانی آن. این معنا را ایوان به این شکل بیان میکند که " پدر قصد ندارد تا هفتاد سالگی از جام رو بگرداند، راستش در رویای رسیدن به هشتاد سالگی است، خودش این طور میگوید." (فئودور داستایوسکی، برادران کارامازوف، ص324) حال آن که در کتاب مقدس عمر انسان را هفتاد سال ذکر کردهاند.
بالاخره این رمان نمی تواند این همه نیروی کنترل نشده را در خود تاب بیاورد و دیمیتری کارامازوف پدر خود را می کشد. ظاهر قضیه هم یک کشمکش عشقی و رقابت عجیب بین پدر و پسر بر سر زنی به نام گروشنکاست اما فکر میکنم جنبهء عینی و پلیسی قضیه کوچکترین بخش ماجراست و داستایوسکی با نوع داستان نویسی اش ما را مجبور میکند به جنبه های عمیق تر ماجرا فکر کنیم. به درون آدمها نفوذ کنیم و از روان و ایمان آدمها سوال کنیم.