به نام دوست



زده بودم اين پست روز بيست و يكم تير در سالروز كشتار مسجد گوهرشاد به نمايش دربياد اما مثل اينكه روي قول بلاگفا نميشه چندان حساب كرد.

با چهار روز تاخير بخوانيد و ببينيد.



امروز 21 تیر ماه، سالروز کشتار مردم بی گناه در مسجد گوهرشاده. مردمی که جمع شده بودن تا به کشف حجاب رضاخانی اعتراض کنن.

گفتم به بهانۀ این روز تاریخی این عکس رو اینجا به نمایش بذارم. لازم به توضیح نیست که مادر من در این عکس تنها دختریه که با حجابش به من اجازه داده تا چهل سال بعد با افتخار این عکس رو نمایش بدم.

مادر من در این عکس تنها دختریه که با انتخابش چهل سال بعد هم مایۀ افتخار خانواده شه ( و نه فقط در لحظۀ گرفتن عکس )

مادر من در این عکس تنها دختریه که با انتخابش اسم خودش رو قطعا در ذهن تمام دخترای دیگۀ توی عکس موندگار کرده. هیچ کس مطمئنا اسم مادرم رو فراموش نکرده چون هر وقت که این عکس رو به کسی نشون داده باید اسم این دختر باحجاب رو تکرار میکرده.

کتابم رو به مادرم تقدیم کردم و چه گزینه ای بهتر از این مادر برای کتابی که مهم ترین داستانش به مسئلۀ حجاب میپردازه.


بعدالتحرير: كتاب "سراب و سمرقند" مصطفي جمشيدي رو به عنوان يه رمان خوندني در همين حوزه پيشنهاد ميدم. بي تعارف! اصلا ربطي به اين نداره كه شهرستان ادب منتشرش كرده. واقعا خوندنيه. جاهايي كه ميخواد مستقيم به بحث حجاب و عفاف بپردازه به هيچ عنوان شعاري نميشه. به لحاظ ريتم و گسترش ايده اوليه هم واقعا مثال زدنيه. شايد سر فرصت يه چيزي درباره ش بنويسم.